آرادآراد، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
آوینآوین، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

مادرانه ای برای پسرم

ساوه

چند روزیه که آمدیم ساوه ، پیش بابا سهیل ومن دارم این سطور را از طبقه بالا خانه بهداشت یعنی جایی که پانسیون پدرت هست می نویسم . یه بارون قشنگ زمستونی هم داره میباره آسمون کمی گرفته است اما دل من روشنه .  روز اول که رسیدیم یه کم بی قرار بودی پسرم ولی از فرداش عادت کردی کلا عاشق خونه خودمون هستی ولی هر جا هم که بریم بعد از کمی عادت میکنی ، مادر بودن در همین مدت کوتاه به من یاد داد که سنگ لعل شود در مقام صبر . پسرم تقریبا دو هفته ای میشه که دستهات رو کشف کردی دقیقا پانزدهم دیماه بود وقتی دراز کشیده بودی و برا خودت سرو صدا راه انداخته بودی متوجه شدم که داری به دستات با دقت نگاه میکنی ،بعد از اون  گاهی با چنان ملچ ملوچی دستات رو م...
28 دی 1392

هفمین هفت روز زندگیت مبارک باشد.

امروز شاهزاده خانه ما ٤٩ روزه شد . مادر جان امروز می بایست برای تایید طرح پروپوزال مقاله یکی از درس ها م به دانشگاه می رفتم هفته پیش با خانم دکتر بهبهانی صحبت کردم گفتم اگر من می تونم با پی گیری از طریق تلفن مقاله ام را ادامه بدهم اجازه بدهید که نیام چون یه فرشته دلفریب تو خونه دارم که به حضور مادرش نیاز داره . . انقدر برخورد خانم دکتر بد بود که امروز با هر مشقتی بود به قیمت زخم شدن نوک سینه ام شیر دوشیدم و با چشمانی غرق اشک شما رو به پدر بزرگتون سپردم و راهی دانشگاه شدم وتمام مدت با خودم می اندیشیدم ایا کار درستی میکنم ؟نمی خوام هرگز بعدها حتی در خیالم تو رو به خاطر عدم موفقت های حرفه ایم سرزنش کنم .... پس به هر سختی که با...
26 دی 1392
1